1716. مادر

ساخت وبلاگ

۱. اگر بود. اگر الان اینجا بود. اگر درست کنارم نشسته بود و آرام آواز می خواند. شاید هم دیگر نمی خواند. شاید دیگر تمایلی به آرام خواندن و آرام نواختن ندارد. شاید تحمل آدم دیگری برایش سخت شده باشد. شاید سکوت را ترجیح می دهد. شاید اصلا تنها ماندن و تنها بودن برایش بهتر باشد. شاید ترجیح می دهد همین الان من را نبیند.

۲. سعدی

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 59 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 21:28

امروز یک جور شیرینی رنگی میل کردیم. سبز و صورتی و زرد بودند. البته هر کدامشان دو رنگ داشتند. آنها که سبز و صورتی بودند, زیرشان شکلاتی بود و زردها زیرشان وانیلی. ناگفته نماند که این ترکیب رنگها را بعد از برداشتن و خوردن زردها متوجه شدم. همه لبخند داشتند. بوی وانیل و شیر هم کاملا مشخص بود. شاید این مدل شیرینی کاملا باب میلم نباشد, اما با دیدنش چشمانم شاد شد و این شادی به واسطه محبت و هنر یک زن خوش ذوق اتفاق افتاد. فقط این آدمهایی که همه چیز را می دانند و در همه چیز مهارت دارند را باید ریخت توی دریاچه ارومیه. 1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 27 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 21:28

هاله دعوت کرده تا در غرفه اختصاصیش حضور به هم رسانیم! بالاخره کتابش را نوشت. این داستان بر می گردد به چند سال پیش. به گمانم فروش آنچنانی نداشته و حالا هم از مشتریان بالقوه پذیرایی می کند و هم کتابش را می فروشد. نمی دانم چند نفر داستانش را خوانده اند و یا چند نفر قرار است بخوانند. ولی دلم نمی خواهد کتابش را داشته باشم. چون بعد آن مجبورم نظرم را بگویم و مجبورم پیرامونش بحث هم بکنم. یک جور جبر محترمانه. اصلا کسی چه می داند, شاید برای همین است که دو سالی است درست و حسابی ندیدمش. یعنی شبیه خیر و شر شده ایم. روزهایی که او هست, من نیستم و روزهایی که من هستم, او نیست. 1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 25 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 21:28

اولا فکر میکردم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و این هم آینده اون روزاست و باید بیاد و بگذره. اما کم کم متوجه شدم که دیگه قرار نیست من اتفاق خاصی رو رقم بزنم. خب ... باورش سخته. یعنی جدی جدی باور کنم؟

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 13:35

۱. امروز فهمیدم کاکائو در روغن حل می شود و چقدر هم رنگ زیبایی داشت. بعلاوه اینکه دوباره می خواهم سرگرم دنیا شوم و خودم را در آشپزخانه و کابینت ها و کشوها, بازخوانی کنم. پس اول خودم را و سپس شما را دعوت میکنم به دوست داشتن زندگی! در قدمی که امروز برداشتم, ماست خانگی هنوز جواب می دهد. کیک کدو هم احتمالا رنگ خوبی بدهد.۲. در ثانی یا در ثالث, کما فی السابق همچون کودکان جبّار شده ام. یعنی این پاییز فصل نبود, فقط عطسه و سرفه و تب و آبریزش بود. چهار عطسه من و دو تا آقای همساده! 1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 13:35

۱. جایی خواندم استانبول شهری است با بندرها و کافه های شلوغ که شبانه روز پر و خالی می شوند از آدم های شاد و زنده! اما این حقیقت انکار ناپذیر است که حزن همچون سنجاقی چسبیده به سینه استانبول.بنظرم این فقط استانبول نیست که غمزده در کنار آب به پهلو دراز کشیده. من شهرهایی دیده ام که میان چهار جهت پر از آب و ماهی, رو به آسمان لَمیده اند و اشک می ریزند. شهرهایی با برج های زیبا و قیمتی. اما هنوز ندیده ام شهری که بشود با نگاهش کمی از اندوه و غم درون را کاست. این درست نیست که بگوییم ما غم هایمان را توبره می کنیم و از اینور به آن ور با خودمان می بریم. آوارگان همیشه پناه می برند به کمی آرامش و همیشه بی نصیبند.۲. پروین اعتصامی 1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 13:35

۱. درست در اوج انتظارات از خودم به سر می برم. و در همین نقطه بیشترین رنجی که می برم هم از خودم هست. از هرکس که چشم بپوشم, از خودم نمی توانم. خودم را شایسته دادگاهِ قضایی یا جنایی هم نمی دانم. فقط آهسته و آرام ذوب می شوم. فکر می کنم شاید در این دهه های گذشته خیلی خیلی کمتر متوقع بودم. از خوشی های کوچک شاد می شدم. همچنان نیز دلم شاد می شود اما همین امر من را بیشتر می ترساند. آنچه تاکنون آرامم می کرد, شاید شبیه افیونی که دست ها و پاهایم را در غل و زنجیر می برد. نمی دانم ... نمی دانی ... چقدر دلم می خواهد لحظه رهایی, این لباس را آسوده از تنم درآورم و بروم. این دلتنگی برای هیچ, این آزردگی از سرِ هیچ, اگر خیال نباشد ...۲. فیض کاشانی 1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 104 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:30

۱. مجلس اول را که طی کردیم, قرار بود در مجلس دوم با آرزو همه چیز را به هم بریزیم. هیچ کس ما را نمیشناخت. شاید این تنها دلیل عقلی برای آن حرکاتِ سفیهانه بود.

۲. شانصد مانع وجود دارد که مرا به سکوت و تنهایی مبتلا کند. اولی آنکه هیچ کس کنارم نبود.

۳. سعدی

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 81 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:30

۱. درون دنیایی در آتش و بی ثبات. مفاهیم شبیه چوبهای نیم سوخته, نیمی سرد و نیمی گداخته. بیرون اما توازن و تقارن. این میان واژه های نامتناهی که برای کمی تسکین, راهی به بیرون نمی یابند. پس وادار می شوی به بافتن کلمه ها از میان نخ ها.

۲. خاقانی

1716. مادر...
ما را در سایت 1716. مادر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fabled بازدید : 79 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:30